RSS " />
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شبهای بی سحر

یک شبی مجنون نمازش را شکست

بی وضو در کوچه ی لیلا نشست

عشق آن شب مست مستش کرده بود

فارغ از جام الستش کرده بود

سجده ای زد بر لب درگاه او

پر ز لیلا شد دل پر آه او

گفت یا رب از چه خوارم کرده ای؟

بر صلیب عشق دارم کرده ای

جام لیلا را به دستم داده ای

وندر این بازی شکستم داده ای

نشتر عشقش به جانم میزنی

دردم از لیلاست آنم میزنی

خسته ام زین عشق دلخونم مکن

من که مجنونم تو مجنونم نکن

مرد این بازیچه دیگر نیستم

این تو / این لیلای تو ..... من نیستم

گفت ای دیوانه لیلایت منم.

در رگ پنهان و پیدایت منم


سالها با جور لیلا ساختی

من کنارت بودم و نشناختی


عشق لیلا در دلت انداختم.

صدقمار عشق یکجا باختم

کردمت آواره صحرا نشد

گفتم عاقل میشوی اما نشد

سوختم در حسرت یک یا ربت

غیر لیلا بر نیامد از لبت

روز و شب او را صدا کردی ولی..

دیدم امشب با منی گفتم بلی..

مطمئن بودم به من سر میزنی

در حریم خانه ام در میزنی

حال این لیلا که خارت کرده بود

درس عشقش بی قرارت کرده بود

مرد راهش باش تا شاهت کنم.

صد چو لیلا کشته در راهت کنم

نوشته شده در جمعه 88 اسفند 7ساعت 7:48 عصر توسط الف| نظرات شما ()|

خدای قشنگم سلام.

میدونم الان بازم میگی این بنده ی کم طاقت من پیداش شد.آخه خوب چیکار کنم جز تو با کی درددل کنم که از تو به من مهربونتر و عاشقتر باشه.

میشه یه کم دیگه از اون روح خداییت را توی وجودم بدمی؟آخه بازم خدایی بودن از وجودم رفته.بازم وقتی به مشکل برمیخورم جزع و فزعم شروع میشه.بازم دنیا و دنیاییها همه ی هوش و حواسم رو بردن.بازم دلم تاپ تاپ میکنه و قلبم آروم نداره.

خداجونم دستما گرفته بودی رهام نکن.کمکم کن بهت نزدیک شم تا از روحت به وجودم دمیده بشه و آرامش سرتا پام را بگیره.

دوستت دارم خدا.

 


نوشته شده در چهارشنبه 88 بهمن 14ساعت 10:26 عصر توسط الف| نظرات شما ()|

قلبم کاروانسرایِی قدیمی است . من نبودم که این کاروانسرا بود. پی اش را من نکندم . بنایش را من بالا نبردم .

 دیوارش را من نچیدم .من که آمدم او ساخته بود و پرداخته. ودیدم که هزار حجره داردو از هر حجره قندیلی آویزان 

 که روشن بود و می سوخت. از روغنی که نامش عشق بود.


قلبم کاروانسرایی قدیمی است . من اما صاحبش نیستم. صاحب این کاروانسرا هم اوست.

کلیدش را به من نمی دهد. درها را خودش می بندد. خودش باز می کند.اختیارداریش با اوست.اجازه ی همه چیز.


قلبم کاروانسرایی قدیمی است. همه می آیند و می روندو هیچ کس نمی ماند. هیچ کس نمی تواند بماند .

 که مسافرخانه جای ماندن نیست. می روند و جز خاک رفتنشان چیزی برای من نمی ماند.


کاش قلبم خانه بود. خانه ای کوچک کسی می آمد ومقیم می شد . می آمدومی ماند و زندگی می کرد.سالهای سال شاید...


هر بار که مسافری می آید. کاروانسرا را چراغان می کنم و روغن دان قندیل هارا پراز عشق .

هر بار دل می بندم و هر بار فراموش می کنم که مسافر برای رفتن آمده است. نمی گذارد.

نمی گذارد که درنگ هیچ مسافری طولانی شود . بیرونش می برد. بیرونش می کند .

 ومن هر بار بر در کاروانسرای قلبم می گریم.


غیور است چشم دیدن هیچ مهمانی را ندارد. همه جا را برای خودش می خواهد .  همه ی حجره ها خالی خالی .


و روزی که دیگر هیچ کس در کاروانسرا نباشد او داخل می شود.

با صلابت و سنگین وسخت . آن روز دیوارها فرو خواهد ریخت و قندیل ها آتش خواهد گرفت.

 و آن روز . آن روز که او تنها مهمان مقیم من باشد . کاروانسرا ویران خواهد شد.آن روز نه قلبی خواهد ماند و نه کاروانسرایی ...

                                    (عرفان نظرآهاری)


نوشته شده در چهارشنبه 88 مهر 15ساعت 12:24 عصر توسط الف| نظرات شما ()|

مهمانی خدا هم تموم شد.حالا باید تا سال دیگه واسه رسیدن مهمونی خدا صبر کنیم.

تازه معلومم نیست که تا سال دیگه زنده باشیم.

من که خیلی دلم واسه این ماه تنگ میشه.خیلی زیاد.

 

امیدوارم هممون از این ماه و این مهمونی نهایت فیض را برده باشیم.

 

امیدوارم هممون دل میزبان را به دست آورده باشیم و کلی توشه واسه راهمون ازش گرفته باشیم.

 

امیدوارم خدا با لبخند بدرقه مون کرده باشه و به فرشته هاش گفته باشه:

چه مهمونای خوبی.دلم براشون تنگ میشه.کاشکی زود زود بهم سر بزنن.

 

خدایا شکرت.شکرت که بهم این توان را دادی که یک ماه بندگیت را کنم و طاعتت را به جای بیارم.

خدایا شکرت که من را پذیرفتی. خدایا شکرت که راهم دادی.

 

خدایا ازت میخوام که هدایتم کنی تا همه ی روزا مهمونت باشم.

چون وقتی مهمون توام خوب بودن را تجربه میکنم.

میخوام تا همیشه خوب باشم.کمکم کن.

 

 

 


نوشته شده در سه شنبه 88 شهریور 31ساعت 1:23 صبح توسط الف| نظرات شما ()|

دوستان سلام.

میلادباسعادت امام حسن مجتبی را به همتون تبریک میگم.

امیدوارم که تو این روزا و شبها با توسل به ایشون بتونین حاجاتتون را از خدا بگیرین.


نوشته شده در جمعه 88 شهریور 13ساعت 5:0 عصر توسط الف| نظرات شما ()|

 

 

اُدعوا رَبَّکُم تَضَرُّعاً وَ خَُفیهً اِنَّه لا یُحِبُّ المُعتَدین55

 وَ لا تُفسِدوا فِی الاَرضِ بَعدَ اِصلاحِها وَادعواهُ

خَوفاً و طَمَعاً اِنّ رَحمَتَ اللهِ قَریبٌ مِنَ المُحسِنین56

پروردگار خود را از روی تضرع ودر پنهانی بخوانید(و از تجاوز دست برداریدکه) او متجاوزن را دوست نمی دارد.(آیه 55 سوره ی مبارکه اعراف)

و در زمین پس از اصلاح آن فساد نکنید و او را با بیم و امید بخوانید. (بیم از مسئولیتها و و امید به رحمتش.و نیکی کنید) زیرا رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است.(آیه 56 سوره ی مبارکه اعراف)

بدون شک ارتباط با خدا و دعا و راز و نیاز با معبود،نقش مهمی در سازندگی فرد و اجتماع دارد.خداوند در این آیات دستور میدهد او را بدین صورت بخوانیم:

نخست با توجه کامل و تضرع و زاری به  طوری که نامها و صفات الهی در قلب و جان منعکس گردد.دوم در نهان و بدون سروصدا وبا دلی پاک و از صمیم قلب.

حتما این داستان را شنیدین که:

روزی حضرت موسی(ع)مردی را دید که دست به دعا برداشته و با تضرع حاجتی از خدا می خواهد..موسی (ع)گفت:"اگر حاجت او به دست من بود آن را بر می آوردم."خداوند به او وحی فرستاد :"من به او از تو مهربانترم. او مرا میخواند در حالیکه گوسفندی دارد و دلش پیش اوست.من دعای بنده ای که دلش پیش غیر من است اجابت نمیکنم."موسی(ع) به آن مرد تذکر داد و وقتی وی از صمیم دل به خدا توجه کرد حاجتش بر آورده شد.

دوستان عزیز بیاین تو این ماه رمضونی خدا را اونجور که خودش خواسته و دستور داده بخونیم.انشاالله که حاجات هممون برآورده به خیر شه.

 


نوشته شده در جمعه 88 شهریور 6ساعت 1:55 عصر توسط الف| نظرات شما ()|

انس بن مالک سالها در خانه ی رسول خدا خدمتکار بود.او بیش از هر کس دیگری به عادات و اخلاق شخصی رسول اکرم آشنا بود.او میدانست حضرت در روزهایی که روزه میگرفت همه ی افطاری یا سحری اش مقداری شیر یا شربت ومقداری ترید ساده بود.

گاهی برای افطاروسحر, جداگانه, این غذای ساده تهیه میشد و گاهی به یک نوبت غذا اکتفا میکرد و با همان روزه میگرفت.

یک شب, طبق معمول , انس مقداری شیر یا چیز دیگر برای افطاری رسول اکرم آماده کرد. اما رسول اکرم آن روز وقت افطار نیامد, پاسی از شب گذشت و مراجعت نفرمود. انس مطمئن شد که پیامبر خواهش بعضی از اصحاب را اجابت کرده و افطاری را در خانه ی آنها خورده است. از این رو آنچه تهیه دیده بود خودش خورد.

طولی نکشید پیامبر به خانه بازگشت. انس از یک نفر که همراه ایشان بود پرسید:"ایشان امشب کجا افطار میل نموده اند؟" آن فرد گفت:"هنوز افطار نکرده اند."

انس از کار خود پشیمان شد زیرا شب, گذشته بود و تهیه چیزی ممکن نبود.منتظر بود رسول اکرم از او غذا بخواهد و او از کرده ی خود معذرت خواهی کند. اما از آن طرف پیامبراز قرائن و احوال فهمید چه شده, نامی از غذا نبرد و گرسنه به بستر رفت.

انس گفته است:"رسول خدا تا زنده بود موضوع آن شب را بازگو نکرد و به روی من نیاورد."

 

                                                               (داستان راستان /شهید مطهری)


نوشته شده در یکشنبه 88 شهریور 1ساعت 12:7 عصر توسط الف| نظرات شما ()|

                                                          

ستایش برای خداست که ماه خود ماه رمضان را از جمله راههای احسان قرار داد که ماه روزه  ,ماه اسلام, ماه پاکیزگی از آلودگیها, ماه رها شدن از گناهکاری و ماه شب زنده داری است. ماهی که قرآن در آن نازل گردیده است.

خدایا بر محمد و خاندانش درود فرست و ما را بیاموز که چگونه فضیلت این ماه را باز شناسیم و حرمتش را بزرگ بشماریم و از آنچه منعمان فرموده ای خودداری کنیم و یاری کن تا با نگه داشتن اعضا و جوارح خود از گناه و به کار گماشتن آنها در آنچه سبب خشنودی توست روزهای آن را روزه بداریم, آنسان که به سخنان بیهوده گوش نسپاریم وچشم خود را به سوی بازیچه ها ندوانیم و به حرامهادست نگشاییم و به سوی ناشایسته ها قدم برنداریم و شکمهایمان جزآنچه تو حلال کرده ای در خود جمع نکند و زبانمان جز آنچه تو فرموده ای نگوید وجز آنچه ما را به ثواب تو نزدیک میسازد خود را به زحمت نیندازیم و جز آن کار که ما را از عقاب تو حفظ میکند به کار دیگر نپردازیم.آنگاه به لطف خود همه ی این اعمال را از ریای ریاکاران و آوازه جویی آوازه جویان بپیرای تا کسی را در عبادت خود با تو شریک نگیریم و جز تو مراد ومنظوری نجوییم.

خدایا این ماه را با عبادت ما آکنده سازو لحظه هایش را با طاعت ما بیارای و ما را یاری کن که روزهایش را روزه بداریم و شبهایش را با نماز و نیاز و فروتنی واظهار خاکساری در برابر تو به صبح آوریم تا هیچ روز آن بر غفلت ما و هیچ شب آن بر کوتاهی ما گواه نباشد.

                                                                            

                             ( گزیده ای ازدعای 44 صحیفه ی سجادیه )

 

 


نوشته شده در جمعه 88 مرداد 30ساعت 7:3 عصر توسط الف| نظرات شما ()|

هرگز از تاخیر اجابت دعا ناامید مباش زیرا بخشش الهی به اندازه ی نیت است. گاه در اجابت دعا تاخیر میشود تا پاداش درخواست کننده

بیشتر و جزای آرزومند کاملتر شود.

گاهی درخواست میکنی اما پاسخ داده نمیشود زیرا بهتر از آنچه خواستی به زودی یا در وقت مشخص به تو خواهد بخشید یا به جهت اعطا بهتر از آنچه خواستی دعا به اجابت نمیرسد زیرا چه بسا خواسته هایی داری که اگر داده شود مایه هلاکت دین تو خواهد بود.

پس خواسته های تو به گونه ای باشد که جمال و زیبایی تو را تامین و رنج وسختی را از تو دور کند. پس نه مال دنیا برای تو پایدار ونه تو برای مال دنیا باقی خواهی ماند.

                                                                            (  گزیده ای ازنامه ی  شماره 31 نهج البلاغه )


نوشته شده در پنج شنبه 88 مرداد 29ساعت 11:40 عصر توسط الف| نظرات شما ()|

تقریبا 10 روزی میشه که نبودم. جاتون خالی رفته بودم مهمونی. خونه ی امام رضا...

میدونین بعضی از مهمونیا اینقدر دلچسبه که ادم نمیخواد تموم شن اما حیف که برای هر آغازی پایانی هم هست.

الان تنها دلخوشیم واسه مهمونی هست که قراره آغاز شه. من که دارم واسه فرارسیدنش لحظه شماری میکنم. فقط امیدوارم بتونم مهمون خوبی واسه میزبانم باشم. میزبانی که بی منت دعوت میکنه. به خوبیم از مهموناش پذیرایی میکنه. دست آخرم  کوله ی مهموناشا واسه یک سالشون پر میکنه...

مهمونی خدا چندروز دیگه شروع میشه.هممونم دعوتیم...

 


نوشته شده در چهارشنبه 88 مرداد 28ساعت 3:52 عصر توسط الف| نظرات شما ()|

کد آهنگ