شبهای بی سحر
خدای قشنگم سلام. میدونم الان بازم میگی این بنده ی کم طاقت من پیداش شد.آخه خوب چیکار کنم جز تو با کی درددل کنم که از تو به من مهربونتر و عاشقتر باشه. میشه یه کم دیگه از اون روح خداییت را توی وجودم بدمی؟آخه بازم خدایی بودن از وجودم رفته.بازم وقتی به مشکل برمیخورم جزع و فزعم شروع میشه.بازم دنیا و دنیاییها همه ی هوش و حواسم رو بردن.بازم دلم تاپ تاپ میکنه و قلبم آروم نداره. خداجونم دستما گرفته بودی رهام نکن.کمکم کن بهت نزدیک شم تا از روحت به وجودم دمیده بشه و آرامش سرتا پام را بگیره. دوستت دارم خدا.
نوشته شده در چهارشنبه 88 بهمن 14ساعت
10:26 عصر توسط الف